ساختمان طه
چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:کینه, خدا,نسترن,یاس,عشق,بوسه,آغوش, :: 1:11 :: نويسنده : مدیریت ساختمان

به كسي كينه نگيريد
دل بي كينه قشنگ است.
به همه مهر بورزيد
به خدا مهر قشنگ است.
دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي
بوسه هم حس قشنگي است.
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است.
بفشاريد به آغوش عزيزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمي آغوش قشنگ است.
نزنيد سنگ به گنجشك
پر گنجشك قشنگ است
پر پروانه ببوسيد
پر پروانه قشنگ است
نسترن را بشناسيد
ياس را لمس كنيد
به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخنديد
همه جا عشق بورزيد
سينه با عشق قشنگ است
بشناسيد خدا را
هر کجا یاد خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است…

حقیقت نه به رنگ است و نه بو

نه به هآی است ونه هو

نه به این است ُ نه او

نه به جام است و سبو

گر به این نقطه رسیدی

به تو سر بسته و در پرده بگویم

تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را

آنچه گفتند و سرودند تو آنی

خود تو جان جهانی

گر نهانی و عیانی

تو همانی که همه عُمر به دنبال خودت نعره زنانی تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی همه اسرار نهانی

امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت...نخـــــور

به خدا حسرت دیروز عذاب است ; مردم شهر به هوشید...؟

هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه خـــــدا هســـــت

روی دیوار دل خود بنویسید خـــــدا هســـــت

نه یکبار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید

خـــــدا هســـــت... خـــــدا هســـــت...

افلاطون را گفتند: چرا هرگز غمگین نمیشوی؟

گفت دل برآنچه نمی ماند نمی بندم.

فردا یک راز است; نگرانش نباش.

دیروز یک خاطره بود; حسرتش را نخور.

و امروز یک هدیه است; قدرش را بدان و از تک تک لحظه هایت لذت ببر.

از فشار زندگي نترسيد به ياد داشته باشيد که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبديل ميکنه...

نگران فردايت نباش خدای ديروز و امروز، خداى فردا هم هست...

ما اولين بار است كه بندگي ميكنيم. ولى او قرنهاست که خدايى ميكند

پس به خدايى او اعتماد كن و فردا را به او بسپار...

 زندانی بدون دیوار

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرارمیداد:   حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.

این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.

آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.

در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما...  اما بیشترین آمار مرگ زندانیان  در این اردوگاه گزارش شده بود.

عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند.

با این که حتی امکانات فرار وجود داشت  اما زندانیان فرار نمیکردند

 بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.

آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق رعایت نمیکردند،

و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.   دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:

  در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.   هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.   هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.

در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.   تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که: — با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.

— با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.

— با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.

و این هر سه برای پایان یافتن

برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.

نتيجه :

اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن پنبه همدیگر هستيم، به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ايم.

این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ... دلار گران شده ... طلا گران شده ... کار نیست ... مدرسه ای آتش گرفت ... دانش آموزان در جاده کشته شدند... زورگیری در ملاءعام...

این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!  شما چطور فکر میکنید؟ ... ما ایرانیها دزدیم! ... ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است. ... ما ایرانیها هیچی نیستیم! ... ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم! ... ما هیچ پیشرفتی نکردیم!... ما ایرانیها هیچ هنری نداریم! ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم! ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم! ...

توی همین لاین و وايبر و واتس آپ و تانگو چقدر بادلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم. به خودمان فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.

اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کیف می کنیم و همه با هم کل ایران را ! ...

بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.

این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟ این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟ این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟  بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، (((احترام))) بگذاریم و در هرشرایطی با انرژی و خوشبینی و امیدواری زندگی کنیم.

 شاید اینگونه راهی برای گریز از زندانی که از طریق رسانه ها برایمان ایجاد شده است ،بیابیم.

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﻰ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ،ﺍﻃﻼﻋﯿﻪ

 ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺭﺍ ﺩﺭﺗﺎﺑﻠﻮﻯ ﺍﻋﻼﻧﺎﺕ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﻯ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ

 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !:

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻓﺮﺩﻯ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩ

ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ !:

ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺳﺎﻋﺖ 10

 ﺩﻋﻮﺕﻣﻰﮐﻨﯿﻢ !:

ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ، ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮒ ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻧﺸﺎﻥ

 ﻧﺎﺭﺍﺣﺖﻣﻰﺷﺪﻧﺪ

ﺍﻣّﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ، ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﻣﻰﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﺎﻧﻊ

 ﭘﯿﺸﺮﻓﺖﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺷﺮﮐﺖ ﺷﺪﻩ . ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻔﻰ ﻗﺮﺍﺭ

 ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﻰﯾﮑﻰ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﻰﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻪ

 ﺩﺭﻭﻥ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻧﮕﺎﻩﻣﻰﮐﺮﺩﻧﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺸﮑﺸﺎﻥ ﻣﻰﺯﺩ ﻭ

 ﺯﺑﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻨﺪ ﻣﻰﺁﻣﺪ !:

ﺁﯾﻨﻪﺍﻯ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ

 ﺩﺭﻭﻥﺗﺎﺑﻮﺕ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻰﮐﺮﺩ، ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻰﺩﯾﺪ

ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﻯ ﻧﯿﺰ ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺑﻮﺩ !:

ﺗﻨﻬﺎ 1ﻧﻔﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﺎﻧﻊ ﺭﺷﺪ ﺷﻤﺎ ﺷﻮﺩ

 ﻭﺍﻭﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ !:

ﺷﻤﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺼﻮﺭﺍﺕ ﻭ

ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺍﺛﺮ ﮔﺬﺍﺭ ﺑﺎﺷﯿﺪ !:

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺋﯿﺴﺘﺎﻥ ، ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺘﺎﻥ ،ﻭﺍﻟﺪﯾﻨﺘﺎﻥ

 ﺷﺮﯾﮏﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ، ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ !:

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﯿﺪ !

ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻭﺳﻌﺖ ﺩﯾﺪ ﺍﻭﺳﺖ .

"ﺯﯾﺒﺎ ﺑﯿﻨﺪﯾﺸﯿﻢ"

تحلیلی بر رفتار و کردار امروز اکثر جامعه مدنی ایران  فرهنگِ سه‌خطی! ❗️⭕️❗️

جامعه‌یی که در آن راه‌های طولانی، راه‌های کم‌رفت و آمد و خلوتی شده، جامعه‌یی که در آن هیچ‌کس حوصله‌ی صبر و شکیبایی برای به دست آوردنِ هدفی را ندارد، جامعه‌یی استتوسی ست؛ جامعه‌یی که برای رسیدنِ به هدف، فقط به اندازه‌ی خواندنِ همان سه خطِ بالای استتوس‌ها زمان می‌گذارد: جامعه‌ی مبتلا به «فرهنگِ سه‌خطی»! .

ما مردمی شده‌ایم لنگه‌ی پینوکیو، که دوست داریم طلاهای‌مان را بکاریم تا درختِ طلا برداشت کنیم. مردمی که دنبالِ گلد کوییست و پنتاگونو و شرکت‌های هرمی...‌ی مشابه می‌افتند، یک جای کارِشان لنگ می‌زند. آن جای کار هم اسم‌اش «فرهنگِ شکیبایی» است. فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید اگر نوشته‌یی بیش‌تر از سه سطر شد، نخوان!... فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید راهِ رسیدن به هدف چون درست است، طولانی است؛ پس یا بی‌خیال‌اش بشو! یا سراغِ میان‌بُر بگرد!

فرهنگِ سه‌خطی است که نزول‌خوری دارد، اختلاس دارد، دزدی دارد، بی‌سوادی دارد، رشوه دارد، حق‌خوری و هزار جور دردِ بی‌درمانِ دیگر دارد. فرهنگِ سه‌خطی است که این همه آدمِ بی‌کار دارد. آدم‌های بی‌کاری که توقع دارند یک ساعت در روز کار کنند، ماهی چند میلیون درآمد داشته باشند!

این یعنی یک پُلی در جایی از مسیرِ فرهنگِ ما شکسته است که هیچ رفتنی به هدف نمی‌رسد. آن پُل، همان فرهنگِ شکیبایی ست. 

جامعه‌یی که همه چیز را ساندویچی می‌خواهد،

در مطالعه؛ سه خط استتوس برای‌اش بس است.

در ازدواج؛ بین عشق و نفرت‌اش ده ثانیه زمان می‌برد.

در سیاست؛ بینِ زنده‌باد و مُرده‌بادش، نصفِ روز کافی ست.

در کار؛ از فقر تا ثروت‌اش یک اختلاس فاصله دارد.

در تحصیل؛ از سیکل تا دکترای‌اش یک مدرک آب می‌خورد.

در هنر؛ از گم‌نامی تا شهرت‌اش به اندازه‌ی یک فیلم دو دقیقه‌یی در یوتیوب است! .

فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد چیزی را نخوانده، بپسندم. موضوعی را نفهمیده، تحلیل کنم. راهی را نرفته، پیشنهاد بدهم. دارویی را نخورده، تجویز نمایم. نظری را ندانسته، نقد کنم... فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد به هر وسیله‌یی برای رسیدن به هدف‌ام متوسل شوم. چون حوصله‌ی راه‌های درست را –که طولانی‌تر هم هست- ندارم.

منبع:آرش خیر آبادی http://www.smi-edu.com

من زندگی خودم را میکنم
و برایم مهم نیست
چگونه قضاوت میشوم .
چاقم,لاغرم,
قد بلندم,کوتاه قدم,
سفیدم,سبزه ام
همه به خودم مربوط است

مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن

روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شيوه خودت
با قوانين خودت
با باورها و ايمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد
موضوعی برای گفتگو داشته باشند
برايشان فرقی نمی کند
چگونه هستی
هر جور که باشی
حرفی برای گفتن دارند
شاد باش و
از زندگی لذت ببر

چه انتظاری از مردم داری ؟؟؟

آنها حتی پشت سر خدا هم
حرف می زنند!!!!

پيوندها


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 18
بازدید کل : 8488
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1


<-PollName->

<-PollItems->